Wednesday, October 04, 2006

عمران صلاحی هم رفت



عمران صلاحی شاعر طنزپرداز به علت سكته‌ي قلبي در بيمارستان توس تهران دار فاني را در سن60 سالگي وداع گفت.
عمران صلاحي متولد اسفندماه سال 1325 كارش را با مجله‌ي "توفيق" شروع او سال‌ها در مطبوعات ازجمله "گل‌آقا" طنز مي‌نوشت.
تعدادي از آثار منتشرشده‌ي او عبارت‌اند از: طنزآوران امروز ايران، گريه در آب، قطاري در مه، ايستگاه بين راه، پنجره‌دن داش گلير و آينا كيمي (به زبان تركي)، حالا حكايت ماست، رؤياهاي مرد نيلوفري، شايد باور نكنيد، يك لب و هزار خنده، آي نسيم سحري، ناگاه يك نگاه، ملانصرالدين، باران پنهان، از گلستان من ببر ورقي، هزار و يك آيينه، گزينه اشعار و مرا به نام كوچكم صدا بزن گزينه شعرها.

به احترام یاد وخاطره او که به حق عنوان شاخص ترین شاعر طنزپرداز بعد از مشروطیت زیبنده اوست ،شعر زیر را از( گزينه ی اشعار طنز آميز ) وی تقدیم شما. یادش گرامی


عیادت

مرگ، از پنچره ی بسته به من می نگرد
زندگی از دم در
قصذ رفتن دارد
روحم از سقف گذر خواهد کرد
در شبی تیره و سرد
تخت حس خواهد کرد
که سبک تر شده است
در تنم خرچنگی است
که مرا می کاود
خوب می دانم من
که تهی خواهم شد
و فرو خواهم ریخت
توده ی زشت کریهی شده ام
بچه هایم از من می ترسند
آشنایانم نیز
به ملاقات پرستار جوان می آیند


گرسنه
پیرمردی گرسنه و بیمار
گوشه ی قهوه خانه می خفت
رادیو باز بود و گوینده
از مضرات پر خوری می گفت


باران سیاه

آینه ی کوچک پروانه ها
چشمه ی زنبور ها
مردمک چشم برگ
تیله ی انگشت باد
مختصری از خزر
آه
قطره ی باران، دگر آن قطره نیست

توی باغ
بال و پر بلبلی
شد سیاه
از ته دل خنده زد
روی درختی کلاغ
قار – قار
قاه – قاه!

دانه ی انگور به می فکر کرد
تیغ نهادند به رگ های تاک
خمره پر سرکه بر ایوان نشست
ابر سیاه آمد و باران سنگ

آیه ی نازل شده از سوی ابر
قابل تفسیر نیست
برگ گل یاس را
باد قرائت نکرد
بلبل مسلول به کنجی نشست
سرفه کرد
دفتر گل بسته شد
فاتحه!



در یک هوای سرد

در یک هوای سردِ پس از باران
مردی رمیده بخت
با سرفه ای سخت
دیدم که پهن می کرد
عریانی خودش را
به روی طناب رخت

No comments:

Post a Comment